من سریال نرگس را از زمانی دیدم که بهروز و نسرین ازدواج کرده و مشکلاتشان روز به روز بیشتر می شد. سعی کردم به دقت آنرا دنبال کنم وببینم کشش یک سریال نود قسمتی را دارد یا نه و هر چه بیشتر نگاه کردم بیشتر ضعفهایش به چشمم آمد. نمی دانم شخصیتی مثل نرگس تا چه حد می تواند باور پذیر باشد. هر انسانی مجموعه ای است از خوبیها و بدیها و طبیعتا" زندگی خودش هم برایش اهمیت دارد.
این نرگس خانم سراپا خوبی و فداکاری است، طوری که زندگی خودش را به کل رها کرده و مصلح زندگی خواهرش شده، به نظر من اصلا" طبیعی نیست که دختری در آستانة ازدواج باشد و به دلایل مختلف مراسم خواستگاری و خرید عروسی وجشن عقد را عقب بیاندازد، ششدانگ حواسش به خواهرش باشد و وقتی بستگان آینده اش دارند با او حرف می زنند مات ومبهوت به فکر فرورفته باشد و اصلا" نفهمد آنها چه می گویند. شب عروسی هم بلافاصله از سر سفرة عقد بلند شود وبا همان لباس وچادر سفید راه بیفتد دنبال خواهرش، کدام مردی می تواند با زنی که اصلا" به فکر زندگی خودش نیست به راحتی زندگی کند؟ از این گذشته سیر داستان جوری است که آدم در سلامت عقل اکثر شخصیتها شک می کند: نسرین باردار می شود و از همان اول همه می فهمند اما کسی از ابتدای بارداری به فکر سقط جنین نمی افتد، می گذارند برای وقتی که شکم نسرین حسابی جلو آمد و جنین اقلا" شش ماهه شد، آنوقت نسرین خانم تک وتنها عازم یکی از این محلهای سقط جنین غیر قانونی می شود یعنی آنقدر عقل به خرج نمی دهد که فکر کند اگر در اثر سقط جنین در آن شرایط تا پای مرگ رفت چه می شود؟ تازه بعد از این ماجرا با جنین هشت ماهه در شکم و در حالی که هر لحظه امکان وضع حملش وجود دارد برای خروج غیرقانونی از کشور به یک شهر کوچک مرزی می رود، خوب خیلی هم عیبی ندارد، نسرین از اولش هم عقل درست و حسابی نداشت، اما نرگس که راه افتاده ودر به در به دنبال خواهرش تا آن مسافرخانة کذائی رفته هم عقلش نمی رسد که حتی اگر نخواهد از نیروی انتظامی کمک بگیرد می تواند سراغ خواهردرآستانة وضع حملش را از تنها بیمارستان یک شهر کوچک هم بگیرد و همینطور می نشیند و به جلویش خیره می شود تا یک واقعة تصادفی او را به خواهرش برساند. و اما آقای شوکت، سمبل پلیدی و بدجنسی و دشمن قسم خوردة نرگس می رود دویست میلیون تومان پول به آقای محتشم، عموی نرگس و نسرین، که او هم تا اینجای سریال عقل و درایت چندانی از خودش نشان نداده می دهد و بعد همینطور می نشیند تا بعد از اینکه نرگس به سلامتی عروسی کرد و جا و مکان آینده اش معلوم شد و نسرین هم ناپدید شد برود و سهم خودش را از خانة عموجان طلب کند! حالا از ضعف منطق در رفتار شخصیتها که بگذریم می بینیم که روابط بین آدمها هم خوب پردازش نشده اند. آقای احسان سعیدی که به عنوان یک شخصیت معقول و درست و حسابی معرفی شده دو ـ سه روز بعد از ازدواج به دیداری با همسر سابقش دعوت می شود اما وقتی تصمیم به رفتن می گیرد حقیقت را صادقانه به نرگس نمی گوید بلکه به طرزی شک برانگیز با خواهرش صحبت می کند و سمانه هم با لبخندی مصنوعی از طرف برادرش دروغی تحویل نرگس می دهد و بدون اینکه بگوید دقیقا" کجا می رود عازم خانة دوست شقایق می شود. آیا این مخفی کاری در ابتدای یک زندگی جدید از شخصیتی مثل احسان سعیدی توجیهی دارد؟ از طرف دیگر نرگس تصمیم می گیرد به تنهائی به دنبال نسرین برود. از اول سریال مدام نرگس را به عنوان شخصیتی متدین دیده ایم، حتی تا همین یکی ـ دو قسمت پیش نرگس تنها شخصیتی بود که نماز خواندنش نشان داده می شد،یک زن مسلمان بدون اجازه یا حداقل بدون اطلاع همسرش نباید از خانه خارج شود،اما نرگس بدون اینکه حتی یک پیغام برای همسرش بگذارد راه می افتدو به دنبال خواهرش می رود. نمی شد زنگی به مادر همسرش بزند و بگوید مجبور است به خاطر خواهرش به یک مسافرت کوتاه برود؟ شاید نمایش درستی و صداقت در رفتار و گفتار شخصیتهای مورد علاقة مردم در برنامه های پر بیننده خیلی بیشتر از شعارهای مستقیم در آموزش صفات مثبت اثر داشته باشد. به هر حال، به نظر نمی رسد تماشای این سریال نود قسمتی به جز پر کردن وقت اثر دیگری داشته باشد. امیدوارم سریال سازان محترم برای بهبود برنامه هایشان کمی بیشتر تلاش کنند.